جدول جو
جدول جو

معنی گاو بهل - جستجوی لغت در جدول جو

گاو بهل
(بَ هََ)
ارابه. گاو که اکثر بکار سواری آید، از عالم گهربهل که ارابۀ اسبی است. و این در اصل هندی است: ملا فوقی یزدی به واو غیرملفوظ و سکون ها بسته و این نوعی از تصرف بود:
خداوندا بگاو بهل قناعت زود بنشانم
که تا چشمم بدان نبود که او گاو و غنم دارد
و در ساقی نامه آمده است:
بده می که تا حل شود مشکلم
نشیند بگاو بهل عشرت دلم.
(آنندراج).
جفت گاوی که اراده را میکشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گاو بهل
گردونه گاو که بیشتر برای سواری بکار برند: خداوندا، بگاو بهل قناعت زود بنشانم. که تا چشمم بدان نبود که او گاو غنم دارد (فوقی یزدی) (بواو غیر ملفوظ و سکون ها بسته)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ لَ / لو)
اصطلاحی است معماران را که ظاهراً شکل آن بصورت پهلوی گاو برآمده بود ’: و چون باروی شهر به طرف خراسان گاوپهلو نبود شش برج دیگر ساخته بر آن طرف بنهاد بعوض گاو پهلو’. (تاریخ جدید یزد)
لغت نامه دهخدا
(کُ هَِ)
نام درختی است در رودسر و رامسر، که آن را در گرگان و مازندران نمدار و نرمدار گویند. زیزفون. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 179)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاو چهر
تصویر گاو چهر
آنچه صورت و چهره گاو دارد: گرز گاوچهر
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه شکلش بصورت پهلوی گاو بر آمده باشد (ک) : ... و چون با روی شهر بطرف خراسان گاو پهلو نبود شش برج دیگر ساخته بر آن طرف بنهاد بعوض گاو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه اجازه دارد با پرداخت حقی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند، شخصی که واسطه میان مالک و زارع است و چند بنه را بعنوان یک واحد زراعتی اداره میکند (در تهران مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو آهن
تصویر گاو آهن
آلتی باشد که آنرا بگردن گاو می بندند و با آن زمین را شخم می زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از او به
تصویر او به
چادر ترکمانان خیمه ای که ترکمنان در زیر آن زندگانی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع خرم آباد شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی